بسم الله المتین

عید واقعی از آن کسی اسـت

که پایان سالش را جشن بگیرد،

نه آغاز سالی که از آن بی خبر است...

این چند روز هرچى به سالى که گذشت فکر کردم، اشتباهاتم یادم اومد، خصوصا اشتباهات اخیرم و اعصابم بهم ریخت(چیزی که کمتر در من اتفاق میوفته) نمیدونم شاید بخاطر خوددرگیری و حتی دگردرگیری های اخیرم باشه! هرکی پیام تبریک سال نو برام فرستاد، یجوری شدم. نمیدونم چجوری میشه فهمیدش و توصیفش کرد، فقط میدونم یجوری شدم! بعدش هم فکر کردم چه جشنی؟! چه عیدی؟! واقعا من با این طرز زندگی مستحق جشن گرفتن نیستم. اصلا زندگی نبود، بیشتر شبیه تلف کردن عمر و وقت گذروندن بود!

خیلی حالم گرفته شد و تصمیم گرفتم یکم به فکر خودم باشم چون ممکنه از دست برم با این فکر و خیال ها. خودِ درونم این بار خیلی بد حرف زد باهام! خیلی بی انصافی کرد! بی تربیت نمیگه افسرده میشم؟؟؟ بی ادب😑

دیدم بهتره به حافظه ام رجوع کنم و ریز به ریز موفقیت های کوچیک و بزرگم رو به خودم یادآوری کنم.

خب شروع میکنم:

پارسال این موقع، دقیقا همین جایی بودم که امسال هم هستم "خونه مادربزرگم❤️" 

اگر درست یادم باشه حدود چهار روز اینجا بودیم و من به خودم استراحت دادم و خیلی هم  درس نخوندم! یعنی انقدری که من تو سال پیش دانشگاهی مسافرت و مهمونی و عروسی رفتم، تو زندگیم نرفتم😂

موفقیت اول "دیدن پدربزرگ و مادربزرگم و خوشحال کردنشون"

موفقیت دوم " اردوی درسی فروردین " رو هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ درسی بسیار خوب سپری کردم و به همه بچه هایی که انگیزه شون کم شده بود یا ناامید بودن، هم روحیه دادم و هم برنامه دادم بهشون! روزه هم حتی گرفتم تو اردو!!! جل الخالق چه کارهایی کردم😂

موفقیت سوم "مطالعات غیر درسی" هرچند کم بود ولی بود!

موفقیت چهارم " ارتباط خوبم با استادها " و پیر کردنشون انقدر که رفع اشکال کردم و سوال پرسیدم😂 و کلی شوخی و خنده که همشون الان خاطرات لبخندبرانگیز شدن واسم :)))

موفقیت پنجم " امتحانات نهایی رو به خوبی پاس کردم" زیر١٩ نداشتم! کنکوریاش میفهمن چی میگم😂

موفقیت ششم " ماه رمضون روزه هامو گرفتم" و حتی سحری و افطاری هم درست میکردم!

موفقیت هفتم " شب قدر درس رو تعطیل کردم و نشستم سر سجاده" درس برای من هدف نبوده و نیست. فقط "وسیله" است.

موفقیت هشتم " بالاخره کنکور دادم😑😂"

موفقیت نهم " ثبت نام کلاس خیاطی مجازی" احساس کردم زشته دختر خیاطی بلد نباشه😂😁 و با اینکه خیلی هم عاشقش نبودم ولی سعی کردم یاد بگیرمش!

موفقیت دهم " زدم تو کار نمد" و چیزهایی که دوست داشتم رو درست کردم😍

موفقیت یازدهم " مطالعات غیر درسیم بیشتر شد"

موفقیت دوازدهم " اقدام به شاغل شدن کردم" و برای تدریس فرم پر کردم و اتفاقا به یک پیش دانشگاهی در پاسداران هم دعوت شدم ولی خب جور نشد!

موفقیت سیزدهم " سختی های تحصیل در شهر غریب رو پذیرفتم"

موفقیت چهاردهم " زود دوست پیدا کردم تو دانشگاه" قل کوچیکه جان جانان:)

موفقیت پانزدهم " با خوابگاه خودمو وفق دادم" به لطف خاصیت سازگاری ام😆

موفقیت شانزدهم " تو اردوی آبعلی همه با هم رفیق شدیم"

موفقیت هفدهم " با هم اتاقی های قشنگم که آبعلی کنارمون نبودن، کنار اومدیم" و در صلح و آرامش روزگار گذراندیم!

موفقیت هجدهم " سعی میکردم درس بخوانم" 

موفقیت نوزدهم " با هم اتاقی هام رفیق شدیم" 😍

موفقیت بیستم " کم کم دیدم دانشجویی هم خوش میگذره" شیطونی میکردیم و شب نشینی و بگو بخند😂 اولین بازارچه خیریه رو هم با موفقیت برگزار کردیم.

موفقیت بیست و یکم " از فرجه امتحانات به خوبی استفاده کردم" و اومدیم خوابگاه که درس بخونیم!

موفقیت بیست و دوم " امتحانات ترم یک خوب بود " البته طبق معمول شیطونی هامون سرجاش بود و من تقریبا حداقلی درس خوندم😂 ولی یکسری اتفاقاتی اون وسطا افتاد که به کلی ذهنم رو آشفته کرد و حاصلش نمره معمولی بیوشیمی ام شد :/

موفقیت بیست و سوم " معدلم ١٨.٥ و رتبه ام جزو ده نفر اول کلاس شد" واقعا تعجب کردم چون من فقط برای آناتومی خوب خونده بودم😂 با وضعیتی که من درس خونده بودم، نتیجه خوبی بود.

موفقیت بیست و چهارم " با همراهی همه بچه های کلاس، استاد زبان رو عوض کردیم"

موفقیت بیست و پنجم " اولین اردو جهادی دندانپزشکی رو با کلی خاطره خوب، به تجربیاتم اضافه کردم"

موفقیت بیست و ششم " رفتیم اردوی مشهد و کلی خوش گذشت" و همونجا وبلاگ نویسی رو شروع کردم! چیزی که چندسالی میشد گوشه ذهنم بود.

موفقیت بیست و هفتم "نماینده خانم ها تو کلاس شدم" و خیلی سریع با نماینده آقایون که ایشون هم جدید بودن، هماهنگ شدیم و کارها افتاد رو روال.

موفقیت بیست و هشتم " خادم الشهدا شدم و حال خیلی خوبی رو تجربه کردم"

موفقیت بیست و نهم " اولین تجربه رفتن به هیئت دانشجویی مون خیلی خوب بود" 

موفقیت سی ام " تصمیم گرفتم برنامه خوابم رو تنظیم کنم" و سال های جوانیم رو بر باد ندم!

موفقیت سی و یکم " دومین بازارچه خیریه با کمک دوستان به خوبی برگزار شد" و بسیار پرسود شد!

موفقیت سی و دوم " کمی مهارت برنامه ریزی را آموختم"

موفقیت سی و سوم " خدا منو برای کارهای خیر انتخاب کرد" سخته ولی حس قشنگیه!

موفقیت سی و چهارم " برنامه حفظ قرآن را جدی ادامه خواهم داد" در مسابقه ثبت نام کردم تا بیشتر به خودم بجنبم!

موفقیت سی و پنجم " به عهد همیشگی ام با خودم پایبند ماندم و دروغ نگفتم" خیلی سخت بود ولی خدا کمک کرد! 

موفقیت سی و ششم " دوباره پدربزرگ و مادربزرگم را دیدم و خوشحالشون کردم"

موفقیت سی و هفتم " هنوز رضایت پدرم را دارم" 

همش یک طرف، این آخریش یک طرف🙈❤️

الان که ٣٧ تا موفقیت واسه خودم ردیف کردم، میتونم از ته ته دلم خوشحال باشم و جشن بگیرم پایان این سال رو!

هنوز هم میدونم اشتباهاتی داشتم ولی سعی میکنم درس بگیرم و بعد هم فراموششون کنم. طبق عادت همیشگی!