بسم الله المعطی

شروع دوباره کلاس های دانشگاه و شروع پیچوندن و شیطونی کردن و ...

امروز وقتی من و ساجده تصمیم گرفتیم نریم سر کلاس ژنتیک، شروع کردیم مسابقه دادن. اونم با موضوع ادبیات. ریا نباشه همش من اول میشدم😂 بعد بقیه موضوعات رو شروع کردیم به ترتیب! بعد خسته شدیم شروع کردیم بازی کردیم ولی اینجا دیگه ساجده همش اول میشد😂 البته به جز بازی محاسبات ریاضی که اونو من اول میشدم!

بعد رفتیم دوباره مسابقه موضوعی رو ادامه دادیم😂 یکم که گذشت عاطفه اومد نشست رو به رومون! بعد ۳تایی مسابقه دادیم. بعدش گفتیم بریم بیرون ولی دیدیم واقعا حسش نیست😂 رفتیم چیپس گرفتیم خوردیم😂 به فرزانه پیام دادم بیا پایین یک دقیقه! بخور بعد دوباره برو بالا!

بعدش هم طی یک اتفاق جالب و ایده گرفتن از یک گیف٬ فکر یک کلیپ به ذهنمون رسید😂 انقدر خندیدیم سر ضبط اون کلیپ! پشت صحنه هامون همیشه بیشتر خاطره انگیز میشه! از نگاه خیره به دوربین عاطفه تا شیرینی خوردن ساجده و تاخیر من برای بلند شدن و خنده های فرزانه و سارا...

بعد هم فیلم شعر خوندن من و ساجده و عاطفه(مهران داره ی دندون...)😂😂😂 که وسطش استاد اومد و همه متواری شدیم سمت بخش ها😂

همیشه وقتی آخرش میخواهیم با استاد روبرو نشیم٬ خیلی اتفاقات خنده داری میوفته! استتار دفعه قبل و فرار این دفعه مون واقعا خیلی خنده بود😂

خدا این خوشی ها رو از ما نگیره...