در جستجوی مفهوم زندگی :)

نعمتی به نام خواهر!

بسم الله الرفیق


یادمه کوچولو که بودم، همش میگفتم من خواهر میخوام! چرا این دو تا پسر شدن؟😂 چرا من آبجى ندارم؟ اینا همش منو اذیت میکنن😂 من با کى بازى کنم؟😂🤦🏻‍♀️

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فاطمه عظمتی

آغوشِ امنِ خدا :)

بسم الله المجیر


چند روز بود تو دلم مونده بود که برم سر مزار شهدا....

امروز از حرم که برگشتم، رفتم سمت مزار. چه رفتنى!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه عظمتی

شیب؟ بام؟ 🤔😂

بسم الله الحکیم


اول هفته بود. یه کار کوچیک نزدیک خونه داشتم. گفتم قبل از اینکه برم سرکار، پیاده برم انجامش بدم. از چهلستون که داشتم میرفتم پایین، خدا رو شکر کردم که سرپایینیه و رفتنش آسونه :))) 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فاطمه عظمتی

فداى سرتون :)

بسم الله الرزّاق


ذهنم هزار جا رفت که بالاخره بابا میخواد چى بگه؟! یعنى چى میتونه شده باشه؟!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه عظمتی

فلما أن جاء البشیر دوباره :)

بسم الله المدبّر


انگار خدا یکی رو نشونده اون بالا، کلی دل چیده جلوش. بعد بهش گفته ببین دو تا دل از اینجا ورمیداری، به هم دیگه گره میزنی و میذاری کنار...

بعد بغل دستِ فرشته گره زن، یه فرشته دیگه هم نشونده و بهش گفته قبل از اینکه گرهِ دلا از هم باشه، محکمشون کن...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه عظمتی

حواست هست؟!

بسم الله الجبّار


حواسمون به خودمون نیست! داریم غرق میشیم تو خواسته هامون...

ما خدا رو واسه حاجتامون میخوایم نه حاجتامونو واسه خدا!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فاطمه عظمتی

صرفا براى آرام شدن

بسم الله النور


نمیدونستم باید چى بگم! پس سکوت کردم. یه سکوت طولانى! اونقدر طولانى که اگه فرزانه کنارم نبود و اشاره نمیکرد یه چیزى بگم، هیچ وقت شروع نمیکردم به حرف زدن!

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
فاطمه عظمتی

غمى نیست بانو :)

بسم الله الحیّ


الهى من دورت بگردم که مثل پارسال، همه برنامه ها رو یجورى چیدى که من بمونم قم کنارت!

حواست هست؟! ده ساله شد نبودنت بانو!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه عظمتی

چیکار کنم حالا؟ :)

بسم الله الباطن

من چرا اینجورى شدم؟!

چرا اینقد عجیب غریب شدم؟!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه عظمتی

فلما ان جاء البشیر :)

بسم الله النور


شب بود. روى زمین دراز کشیده بود و منم کنارش نشسته بودم. داشتیم از اوضاع و احوال دلامون حرف میزدیم. وسط حرفاش یه چندبارى گفت اینا امتحاناى خداست. هى هیچى نگفتم ولى یه جا دیگه صبرم تموم شد! گفتم چیه بابا تو هم هى هرچى میشه میچسبونى به خدا و امتحاناش!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه عظمتی