بسم الله الاول

از وقتی رسیدم تهران، دارم دونه دونه چیزهایی که سفارش داده بودم رو تحویل میگیرم!

امروز ماگ هام اومدن :)

با کلی ذوق و شوق رفتم جعبه رو باز کردم😍 اولین ماگ رو آوردم بیرون. کلی باندپیچی شده بود. بعد از تلاشی طولانی، بالاخره رسیدم به خودِ ماگ.

انقدر ذوق کردم که حس کردم الان ممکنه فوت بشم😂 کلی عکس گرفتم ازش. نمیدونستم مراتبِ ذوقم رو چجوری باید بروز بدم!

حدودا دو هفته پیش سفارش داده بودمشون و یک هفته ای بود که آماده شده بودن ولی چون قم بودم، گفتم دیرتر بفرستن برام.

اصلا به ماگ دوم نگاه کردم. چون برای دخترعمه‌ام هدیه گرفته بودمش❤️⁩

گفتم بذارم تو بسته بندی بمونه. بازش کنم حمل و نقلش سخت میشه!

بعد یکم گذشت دیدم درسته عکسش رو دیدم ولی فضولیم نمیذاره😂 باید خودم برم از نزدیک ببینمش!

رفتم که بازش کنم. موقع باز کردن یک خرده های سفیدی میریخت روی فرش و من با خودم میگفتم اینا چیه که داره میریزه؟!

خلاصه بازش کردم...

و دیدم ماگ قشنگ نصف شده⁦...

کاملا شکسته بود یک جاهاییش ترک داشت یک جاهاییش هم کاملا خرد شده بود. همون خرده های سفید...

خیلی ناراحت شدم. با کلی عشق و ذوق و محبت اینو خریده بودم، وقتی دیدم شکسته، احساس کردم تمام ذوق منم ترک برداشت، شکست و خرد شد.

تمام ذوقم برای ماگِ خودم هم، کور شد.

زدم زیر گریه! کلی گریه کردم براش! از شدت ناراحتی نمیدونستم چیکار کنم. رفتم تو اتاقم که از دو تیکه‌ی اصلی ماگ عکس بگیرم. از جلوی آینه که رد شدم، چشمم که به چشمای داغون و قرمزم افتاد، دلم ریش شد.

عکس ها رو فرستادم برای کسی که اونها رو ساخته بود. قضیه رو گفتم. گفتم نمیشه کاریش کرد؟ نمیشه عروسکش رو جدا کنید و روی یک ماگ دیگه بچسبونید؟

کلی حرف زدیم. من ناراحت. اون ناراحت. من گریه. اون سردرد.

بد وضعی شده بود.

گفت حالا بفرست برام. بعید میدونم ولی سعیمو میکنم درستش کنم.

منم از شدت ناراحتی بلند شدم رفتم یک ساعتِ تمام، ظرف شستم. ظرف شستن آرومم میکنه.

دیدم غذا هم که نداریم. غذا هم گذاشتم.

اومدم بشینم، دیدم اصلا نمیتونم! دوباره بلند شدم یکم خونه رو جمع و جور کردم.

بعد نشستم. گفتم کاش لااقل ماگِ خودم میشکست. این هدیه بود...

با کلی امید، ماگ رو فرستادم.

به کارهای دیگه ام مشغول شدم.

ساعت شد ۵:۳۰

پیام داد که عروسک رو تونستم جدا کنم و روی ماگ جدید چسبوندم.

اون لحظه، خیلی لحظه‌ی خوبی بود. خیلی خوشحال شدم :)))

الانم که ماگم رسید به دستم⁦❤️⁩

این ماگِ دندونپزشکِ کوچک که مال خودمه:


اینم ماگ مطهره، دخترعمه جانم که قراره همین روزا نی‌نی اش بیاد کنارمون💜 خودش و دخترش تیرماهی‌ان🤣 پشت ماگ هم اون نماد خرچنگ تیر ماه هست :)))


اولش به خودم میگفتم آخه آدم واسه یک ماگ گریه میکنه؟؟؟؟ لوس نشو!!!

ولی بعد دیدم این ناراحتی، جزئی از احساساتِ منه. نباید سرکوبش کنم! نباید فکر کنم که ناراحت بودنم مسخره است! حتی نباید به خودم بگم ناراحت نباش!

بعضی وقت ها آدم باید با خودش همدردی کنه...

به قولِ فرزانه، بروزِ بیرونی داشتم😂

راستی روز قلم هم مبارک🤣