در جستجوی مفهوم زندگی :)

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشهد» ثبت شده است

اردو جهادی(روز دوم)

بسم الله المعین

صبح روز دوم ساعت ۷:۰۵ صبح از خواب بیدار شدم🤤 و قرار بود سرویس ساعت ۷ بیاد و ما راه بیوفتیم 🤤 خدا رو شکر سرویس حدودا هفت و ربع اومد ولی باز هم ۱۰ دقیقه فرصت خیلی کمی برای حاضر شدن و بردن چمدان(برای اردو مشهد) تا پایین و حتی خروجی زدن از خوابگاه 😑 بود و بنده مجبور شدم از دم در خوابگاه تا ورودی پردیس رو پیاده😐 و با چمدان😑 برم. واقعا هنوز هم نفهمیدم چرا اون روز صبح، راننده سرویس دنده عقب نگرفت! خلاصه که اون روز شروع هلاک کننده ای داشتم😂

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه عظمتی

نامه ای به آرزو جان

بسم الله الجمیل

سلام عزیز دل

آنجا که تو هستی چه خبرهاست؟

مدتی است که حتی به خواب هم نمی آیی فقط دلیل بی خوابی های گاه و بیگاه من شده ای. انقدر در زندگی ام وجودت را حس میکنم که هرگز نمی پذیرم رفته ای. امشب وقتی برای نماز از قطار پیاده شدم فهمیدم که ما قبلا در همین ایستگاه برای نماز پیاده شده بودیم. خاطرات آن روز صبح مثل فیلم از جلوی چشمانم رد شد. دویدن مان به سمت قطاری که شروع به حرکت کرده بود. استرس گرفتنمان ، صدا کردن مسوول قطار که آقا ما جا موندیم😂 ، خندیدن مان و خدا را شکر کردن مان برای اینکه نهایتا سوار قطار شدیم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه عظمتی