بسم الله المالک

میخوام بنویسم...

از تموم تجربه های کاری...

از همه‌ی دویدن ها...

از همه‌ی تلاش کردن ها...

از تابستون پارسال بگم! از اولین دویدن هام برای کار پیدا کردن! که خب بیشتر به خاطر ثابت نبودن شرایط و علی الخصوص قبول شدنم در قم، عملا نشد که کار کنم.
یادم نمیره رفتنم به آموزش و پرورش! فرم پر کردن ها، منتظر موندن ها، رفتن به مدرسه، مصاحبه و کلی چیز که هم خاطره شد هم تجربه.
تابستون پارسال زدم تو کار خیاطی! بیشتر به خاطر خودم بود و اینکه حس میکردم باید یاد بگیرمش ولی خب گوشه ذهنم اینم بود که میشه ادامه داد و به جاهای خوبی رسید و اگه اوضاع خیلی داغون شد، میشه به عنوان منبع درآمد روش حساب کرد. بابام میگفت آخه دختر ، تو داری دندونپزشک میشی، بعد میخوای اگه یک وقت تنها شدی، خیاطی کنی؟! خب دندونپزشکی میکنی دیگه! منم میگفتم اوووو اصن از کجا معلوم که بتونم تموم کنم درسمو اون موقع!
الان کلی کار از دستم برمیاد که اگه یک روز فقط خودم موندمو خودم، بتونم از پسِ زندگیم بربیام. حتی آشپزی😁 حتی خیاطی😄 حتی بدلیجات😊 بخاطر همه شون هم کلاس رفتماااا😆 تازه میخوام نقاشی هم برم امسال که دیگه تکمیل شه!
خب اگه بخوام از دلیل این دویدن ها بگم باید بگم که مشکل مالی هیچ وقت نبوده. خدا رو شکر. اهداف دیگه‌ای در سر دارم که بخاطرشون حاضرم زحمت بکشم. البته به پولش هم فکر میکنما!😂 ولی خب پولِ خاصی هم نداره که بخوام روش حساب کنم. بیشتر شبیه یک دلخوشیه! شیرین! حتی شاید کوتاه! ولی دلچسب :)
و اما اخیرا :
یکشنبه صبح بیدار شدم. با اندک مکافات خودمو رسوندم مدرسه😁 هرکی رو میدیدم کلی سلام و حال و احوال داشتیم! خلاصه خودمو رسوندم بالا! پیش دانشگاهی. اونجا هم سلام و اینا :) بعد با مشاورشون صحبت کردم. گفتم دوست دارم که معین بشم اینجا. شرایط رو گفت. کمی هم حرف زدیم. نظر خواست. صادقانه گفتم. از ضعف های مدرسه گفتم. پیاز داغش رو زیاد نکردم ولی خب گفتم نظرمو. اتفاقا مشاور امسال عوض شده. از بچه های فارغ تحصیل خودمونه. ولی با سابقه زیاد. آقای کیوان هم که تاج سر :) مدیر شدن امسال. یادمه آقای کیوان میگفت این مقاومتی یک روزی نماینده حقوق زنان میشه😂😂😂 منم میگفتم آره. معروف میشم و...😂
خانم مشاور! اسم و شماره ام رو نگه داشت و گفت که تماس میگیره. وقتی بهم گفت چند روز پیش که با آقای کیوان و خانم کبریایی(مدیر سابق) بحث معین ها بود، فکر کنم شما بودی که پیشنهاد میدادن، انقدر ذوق کردم. انتظار نداشتم یادشون باشه! ولی خب بعد فکر کردم دیدم وقتی سال۹۶ رتبه بهتری از من نداشتن، قاعدتا به منم فکر میکنن برای کار!😂
کارم تو مدرسه مون تموم شد. زدم بیرون. بابا زنگ زد. کوتاه توضیح دادم. گفت خب حالا یک رزومه بنویس و برام بفرست. نوشتم. جالب بود. یک معرفی کوتاه از خودم! فرستادم.
حقیقت اینه که دنبال یک کار سبکم. که بتونم تمام و کمال انجام بدم. که یک وقت کم نگذارم!
دنبال کار بودن از خودِ کار کردن سخت تره! کار پیش دانشگاهی که از هفته بعد یا نهایتا هفته‌ی بعدش شروع میشه. مقاطع دیگه هم معمولا از شهریور مصاحبه و کادر بستن رو شروع میکنن. خصوصی هم که در بهترین شرایط مهر شروع میشه.
و در آخر باید بگم که از بلاتکلیف بودن خیلی حرصم میگیره. از معطل شدن.🙄 الان هم داره سخت میگذره😬 هم بخاطر این کار و هم یک کار دیگه!