بسم الله الامین

مدتى است شروع به خواندن فایل "دیرآموخته" هاى آقاى شعبانعلى ( به روایتى "آقاى معلم" ) کرده ام!

ذهن پرسشگرم اینبار هم کلى سوال پرسید و کلى نظر داد :) حس کردم مغزم از این حجم از فکر، قطعا خواهد پوکید! از طرفى هم دوست داشتم نظراتم را بایگانى کنم تا بعدها دوباره به آنها رجوع کنم و ببینم چقدر تغییر کرده ام!

خب با اولین مطلب به مشکل خوردیم 😁



شاید دیوانگی باشد ولی من اینطور فکر نمیکنم! برای من "شور و شوق" خیلی مهم تر است تا "اولین بودن" !
قبول دارم که در همه چیز، اولین تجربه خیلی متفاوت است برای آدم! هرچقدر هم که آدم تلاش کند دوباره همان شیرینی یا تلخی را تجربه کند، نمیتواند!
اما...
عشق فرق دارد...
اصلا در عشق اولین و دومین معنا ندارد! هر عشقی نسبت به معشوقش تعریف میشود، جان میگیرد و رشد میکند. هر تجربه ای از عشق هم، خاص است!
آیا واقعا وقتی عاشق باشیم و از عاشقی لذت ببریم، مهم است اولی هستیم یا دومی یا هزارمی؟! چه اهمیتی دارد؟! چرا ذهن خودمان را محدود کرده ایم که نه! عشق اول چیز دیگری است و فلان. گفتم من هم قبول دارم که احتمالا اولین تجربه عاشق شدن، طعم متفاوتی به زندگیمان میدهد اما قبول ندارم که اولین تجربه، بهترین و شیرین ترین تجربه است! همان شور و شوق میتواند عشق را شیرین ترین تجربه زندگی انسان بکند که آیا واقعا ما به دنبال چیزی جز این هستیم؟
فرض کنید برای طرف مقابل تان، اولین باشید ولی عاشقی تان در گریه و زاری و اعصاب خردى و لبخندهای بی جان و... خلاصه بشود و طرف مقابل تان هم یک آدم بی ذوق که شاید حتی با دیدن شما هم، آثار ذوق زدگی در چهره اش نمایان نشود! یک آدم بی ذوق که یک شاخه گل هم برایتان نمیخرد! یک آدم بی ذوق که یکبار هم میز شام برایتان آماده نمیکند! یک آدم بی ذوق که وقتی از آرایشگاه برمیگردید، تغییر رنگ مویتان را تشخیص نمیدهد! یک آدم بی ذوق که وقتی ذوق میکنید، می نشیند و لبخند میزند! نگویید خب حتما طرف مقابل واقعا عاشق مان نیست! نه، اینطور نیست. لزوما عشق، شخصیت فرد را از "بی ذوق" به "با ذوق" تغییر نمیدهد! اگر هم تغییر بدهد، کوتاه مدت!
همین مقایسه ساده بین "اولین و بی شوق" و "دومین و با شوق" که با خواندن اولین اسلاید دیرآموخته ها در ذهنم شکل گرفت، کافی بود تا به خودم ثابت بشود که برای من(برعکس آقای شعبانعلی و حتی شاید برعکس خیلی ها) شور و شوق و ذوق داشتن در عاشقی، خیلی مهم تر از اولین معشوقه بودن است!
من هم از فضا به زمین پرتاب نشده ام و قطعا اینکه برای طرف مقابلم "اولین" باشم را میپسندم اما چیزهایی هم هستند که برایم خیلی مهم تر از این موضوع هستند.
شاید چون من یک برونگرای بالای 80 درصدم! که اتفاقا همواره در حال ذوق کردن می باشم :)))
البته منظور من از شور و شوق، شام خوردن در سالن مجلل نیست! همان صفای قابلمه زیر بغل زدن و در طبیعت نهار خوردن، حتی خیلی بیشتر میتواند مرا ذوق زده کند!
تصورم این است که عشق، موظف است حال ما را بهتر بکند وگرنه برود بمیرد! دقیقا با همین غلظت :)
البته اینجانب که طوماری از نظرات و تصورات خویشتن را شرح داد، تاکنون عشق را تجربه نکرده است! که شاید اگر تجربه کرده بود، حرف های دیگری می زد!