بسم الله الرفیق

چرا بعضی وقت ها بدون هیچ دلیل مشخصی، حوصله ندارم؟! چرا ناراحت میشم؟! چرا بهونه میگیرم و خودمو کلافه میکنم؟! چرا حوصله شوخی اطرافیانو ندارم؟! چرا اینجور وقتا حتی گرسنه هم نمیشم!؟ چرا درست نمیشم...

وقتی اینجوری میشم خیلی بد میشم! یعنی خودم اعصاب خودمو خرد میکنم! از بس که ساکت میشه ذهنم. دیگه حرف نمیزنم، فکرهای جورواجور سراغم نمیان، ذوق نمیکنم، از چیزی هم ناراحت نمیشم. "خنثی" میشم! معمولا افرادی که در دایره "صمیمی" و "بسیار صمیمی" و "خانواده" ام قرار میگیرن اینجور وقتا نگران میشن. این حجم از آروم بودن، انفعال، بی ذوقی و سکوت من براشون عجیبه! مدام میپرسن چی شده؟! ولی هیچ جوابی ندارم که بدم! معمولا صبر میکنم تا خودش خوب بشه و خوب میشه! 
ولی احساس میکنم دو تا چیز اینجا درست نیست:
١- از این دست ناراحتی ها باید از زندگی حذف بشن! گرچه به نظر میرسه حذف صد درصدی شون سخت باشه ولی وجودشون هم خیلی مسخره است! حتی وقتایی که با دلیل موجه ای میتونیم ناراحت باشیم، نباید خیلی خودمونو ناراحت کنیم چون اساسا به نظرم باید چیزهایی که میتونن ما رو ناراحت کنن، به حداقل برسن و اون موارد باقی مونده باید واقعا مهم باشن!

٢- صبر کردن مرهم هست ولی چاره ی کار نیست! شاید یک روز کلی صبر کردم ولی حالم خوب نشد! اون وقت چی؟! اینکه یک راهکار تا حالا جواب داده، نمیتونه ضامن این باشه که تا همیشه این راهکار جواب خواهد داد.
پس باید فکر چاره بود! فعلا که ایده ای ندارم ولی اگر راهشو پیدا کردم، مینویسمش.